جایی به اسم وبلاگ

کدام پل ،در کجای جهان ،شکسته است...؟!که هیچ کس به خانه اش نمیرسد ؟!!

جایی به اسم وبلاگ

کدام پل ،در کجای جهان ،شکسته است...؟!که هیچ کس به خانه اش نمیرسد ؟!!

سلام فاحشه

سلام فاحشه! هان!؟ تعجب کردی!؟ میدانم در کسوت مردان آبرومند، اندیشیدن به تو رسم و گفتن از تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم. شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان! چه گناه کبیره ای…! میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام! راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است! مگر هردو از یک تن نیست؟
مگر هر دو جسم فروشی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است. بفروش! تنت را حراج کن…
من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان،
شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی
نه از دین.
شنیده ام روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری، رمضان بعد از افطار کار می کنی، محرم تعطیلی! من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم! فاحشه
....
نیما

خسته ام.......

 

دلم گرفته از تکرار

از روزهایی که

بی هیچ شب شدند

و شب هایی که

در کوچه پس کو چه های صبح

سر به خاک ساییدند

دلم گرفته از ازدحام غریبه ها

از او که نمی شنود

از او که لهجه ی شیرین نگاه را

هرگز نفهمید و رفت

دلم گرفته

نه از نبودن او

که از ماندن خود

من از سایه ی بی قرار خودم خسته ام

.....

نیما