جایی به اسم وبلاگ

کدام پل ،در کجای جهان ،شکسته است...؟!که هیچ کس به خانه اش نمیرسد ؟!!

جایی به اسم وبلاگ

کدام پل ،در کجای جهان ،شکسته است...؟!که هیچ کس به خانه اش نمیرسد ؟!!

یاد خاطرات بدبختیا به خیر ...!

به نام تو که هرچه هست از تو هست ولاغیر ....

امروزهم مثل یه روز از همه روزهای عادیه من گذشت ....!

گفتم یه روز عادی یاد اون روزای دربدریم افتادم که روزهای عادیم شده بود فقط غم و غم وغم و........

خیلی روزای بدی بودن ولی دوستشون داشتم چون میدونستم که "ان مع العسر یسرا"! .. واقعا که صدق الله داره به مولا....

آخه میدونی خودمم میگفتم هیچ وقت از این بدبختی بیرون نمیام آخه بد جور گرفتار شده بودم.... گرفتار همه چیز نه یکی نه دوتا ......... میدونی خیلی سخته که همه بدبختیا یهو سرت خراب بشه ... خیلی دردناکه ... خدا کنه هیچ وقت هیچکس بهش دچار نشه..... 

ولی الآن میبینم کلا تموم شد ...!

خیلی جالبه نه؟؟ .... توی اون روزا آرزوی این روزایی که الآن توشم رو میکشیدم و الآن دارم غصه اون روزای از دست رفته ام رو میخورم چون میتونست خیلی بهتر از اونی که گذشت بگذره ... 

ولی به قول دوستم فقط خدا رو شکر که گذشت و فقط خاطرهاش موند...

داشتم نوشتهای اون روزهام رو میخوندم به این نوشته رسیدم ...

یادمه وقتی اینو مینوشتم واقعا داغون بودم از همه چی ... :

آخ دلم!

......

اینجا دل برای کسی ارزش نداره

اینجا آدما زندگی نمیکنن

اینجا اگه یه بچه زیاد گریه کنه خفش میکنن

اینجا اگه زیاد به کسی محبت کنی فکر میکنه تو از یه سگ واسش کمتری!

اینجا اگه یکی رو خیلی دوست داشته باشی اون بیشترین تنفرو از تو داره

این جا اگه بخوای به همه کمک کنی میگن طفلی دیونس

این جا عشق گناهه

این جا اگه زیادی عاشق بشی میکشنت

آره کشته میشی ...

مثل نیما که مرد...!

آره 2و3 روز پیش شاید هم 4 روز پیش بود که کشته شدم!

به قول حافظ به دست شاهد عهد شبابم از بالای برج آرزو هایی که واسه خودم و خودش ساخته بودم

و از خوشحالی با او بودن مست بودم

انداختم پایین و خودش پرید و رفت!

به همین راحتی

وقتی داشت با دستاش منو مینداخت پایین برگشتم ازش بپرسم..

چرا آخه؟

من که تو رو بیشتر از خودم میخواستم..!

آخه تو که همه کس واسه من بودی ..!

تو که میدونی من بی تو یعنی حسرت!

تو که میدونی میمیرم..!

تو که میدونی من تو رو هر روز میخوام ... حتی نه یک روز در میون!

تو که میدونی واسه سقف سکوتم صدای لب هاتو میخوام...!

میخواستم ازش بپرسم چی میخوای؟

صدای التماسمو؟!

شکستن غرورمو؟!

باشه میگم با التماس هر روز ..

نه یک روز در میون واسه همیشه پیشم بمون!

آخه گل یخ اگه بی هم زبون نبود به خدا یخ نمیزد..!

ولی قبل از اینکه بخوام بپرسم جوابمو داد...!

گفت نمیتونه تحملم کنه

گفت خسته شده از من

گفت نمیتونه مثل من باشه

گفت نمیتونه بمونه

گفت ......

آخ که چه قدر میخوام داد بزنم!

اون قد داد بزنم که حنجره از گلوم بیا بیرون

دیگه رفتو منو کشت!

توی مرام هممون آدم کشی مثل یه تفریحه..!

یه روز من یکی رو میکشم فردا یکی میاد منو میکشه تا نظم طبیعت به هم نخوره!

اونی که میگه من عاشق نمیشم دروغ میگه

اینو وقتی میفهمه که میمیره!

مثل من که مردم!

....

میدونین همیشه دوست داشتم همون اندازه ای که من به دیگران محبت میکنم محبت ببینم ازشون

ولی نمیدونم چرا همیشه یادم میره اینجا محبتو بهت میفروشن..

به قیمت های مختلف!

به قیمت ماشینت ... یا موبایلت ... یا خوشکلیت ... یا پولت ..!

وای به حال اونی که فقیره ...

وای به حال اونی فقیر باشه و عاشق بشه ...

البته همه کشته میشن ولی اگه دارا باشن به معشوق میرسن بعد میمیرن

آخ ...

دلم میسوزه واسه اون فقیری که نرسیده میمیره ..

با حسرت کفنش میکنن و توی قبر بیکسی دفن!

اینجاست که نیما! میگه:

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفر در آب دارد میسپارد جان...

....

به قول داریوش : کسی خشکیده خون من رو دستاش که حتی یک نفس از من جدا نیست!

 

نیما

 

یا علی